loading...

Content extracted from http://breader.blog.ir/rss/?1581185394

بازدید : 357
چهارشنبه 9 ارديبهشت 1399 زمان : 13:24

داشتم متنی رو می‌نوشتم برای ح. ا بفرستم . بابا اومد توی اتاق گفت حس میکنم جای لوزه ام چیزی هست . نگاه کردم و به نظرم یک برجستگی روی لوزه‌ی چپ بود . میخواستم بگم ولی گفتم بذار سمت راستی رو هم نگاه کنم شاید چشمم داره اشتباه می‌بینه . و بعد وقتی داشتم لوزه‌ی راست رو نگاه میکردم یادم اومد که شب امتحان سر و گردن مجبور شدم گوش و حلق رو حذف کنم . نمیدونم چرا گفتم چیزی نیست فکر میکنین . بعدش بابا ازم پرسید چطور چیزی نیست ؟ لوزه‌ی چپ یه برجستگی داره . نمی‌بینی ؟ اصلا تو میدونی لوزه کجاست ؟ و رفت بیرون . من ؟ اشک‌هام ...

دست نوشته های استاد... (117)
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 3

آمار سایت
  • کل مطالب : 36
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 119
  • بازدید کننده امروز : 13
  • باردید دیروز : 13
  • بازدید کننده دیروز : 12
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 324
  • بازدید ماه : 658
  • بازدید سال : 5954
  • بازدید کلی : 24256
  • کدهای اختصاصی