ساعت هشت صبح خوابیدم و ساعت ۱ از صدای بلند بلند حرف زدن بابا با تلفن بیدار شدم و تمام بعد افطار تا سحر به بطالت گذشت چون خوابم میومد و نمیخواستم بخوابم و دوباره سیستمم به هم بریزه
دست نوشته های استاد... (117)داشتم متنی رو مینوشتم برای ح. ا بفرستم . بابا اومد توی اتاق گفت حس میکنم جای لوزه ام چیزی هست . نگاه کردم و به نظرم یک برجستگی روی لوزهی چپ بود . میخواستم بگم ولی گفتم بذار سمت راستی رو هم نگاه کنم شاید چشمم داره اشتباه میبینه . و بعد وقتی داشتم لوزهی راست رو نگاه میکردم یادم اومد که شب امتحان سر و گردن مجبور شدم گوش و حلق رو حذف کنم . نمیدونم چرا گفتم چیزی نیست فکر میکنین . بعدش بابا ازم پرسید چطور چیزی نیست ؟ لوزهی چپ یه برجستگی داره . نمیبینی ؟ اصلا تو میدونی لوزه کجاست ؟ و رفت بیرون . من ؟ اشکهام ...
دست نوشته های استاد... (117)چند روز پیش ضمن میوه پوست کندن صدای حمید محمدی رو شنیدم بعد چشام برق زد ، سرم رو آوردم بالا دیدم شبکهی شیشه و مستندی به اسم باشگاه شهرت . بابا وسطش داشت اخبار کرونا رو واسم میگفت و من سعی میکردم صدای حمید محمدی بالاتر از صدای بابا باشه و با کله حرفای بابا رو هم تایید میکردم . تهش پدر خوابش برد و من رفتم به روزهای خوبم با تلویزیون جمهوری اسلامی. به ردپای آبی و مسافری از گرونگول و همهی صداهایی که ماندگار شدند که فقط صداست که ماند بر شاخسار دلم ...
گفتگو امیررضا شبانی درو مورد فوتیج هامدتیه قبل اخبار ساعت 9 شب شبکهی یک ،دعایی پخش میشه که من هر دفعه صداش رو میشنوم در هر نقطهای از خونه باشم سرجام میخکوب میشم و یک بغض خیلی خیلی سخت و عجیب و سنگین راه گلوم رو مسدود میکنه . رفتم مفاتیح الجنان ( میگن یه بنده خدایی بهش میگفت جنون ) رو برداشتم و دیدم اسمش هست دعای فرج . حالا همین دعای فرج یک جاییش میگه : کفیانی فانکما کافیان و قبل ترش هم میگه کلمح البصر یعنی همچون چشم برهم زدنی
گفتگو امیررضا شبانی درو مورد فوتیج هاپانته آ میگفت وقتی میخواین یه چیزی بنویسین توی وبتون و یا منتشر کنین یه جای عمومیبه این فکر کنین که این مطلب رو اگه بذارنش صفحهی اول واشینگتن پست بتونید ازش دفاع کنید
گفتگو امیررضا شبانی درو مورد فوتیج هااینکه امشب دایی مسیح زنگ زد اتفاق قشنگی بود توی این اوضاع . کاش الان که جسما از هم دوریم به هم پیام بدیم ، زنگ بزنیم ، حرف بزنیم . دل گرم کننده است . تنهایی دوست داشتنیه اما ...
همه چیز در موردبازی کامپیوتری Call of Duty Warzoneواقعا مهم نبود که ما چه انتظاری از زندگی داشتیم بلکه مهم این بود که زندگی چه انتظاری از ما داشت .
او اختیاری بر میزان رنجی که میکشید نداشت و نمیدانست چه زمانی از اتاقهای گاز اعدام اسرا سر در بیاورد یا جسدش کنار جاده رها شود اما واکنش درونیای که به این رنجها نشان میداد در اختیار خودش بود
زیستن در پرتوی حقایقی بزرگ و قوانینی ازلی و تعقیب ایده آلهایی تغییر ناپذیر ، این چیزی است که وقتی دنیا انسان را نادیده میگیرد او را صبور ، و هنگامیکه دنیا ستایشش میکند آرام و فسادناپذیرش نگاه میدارد .
خویشتن احضار شده 9حالا که رفتار مامان و بابا با مینو رو میبینم میفهمم چجوری ما رو بزرگ میکردن
اهمیت انتخاب هدیه مناسب برای مناسبت هاتعداد صفحات : 3